”چه رازهایی که با خود نبرد؟“

 ”چه رازهایی که با خود نبرد؟“ 
خاطره اي از ملاقات با #موسوي_اردبيلي:
«تابستان سال ۹۱ همراه جمعی از #جوانان #اصلاح‌طلب به دیدار (اردبیلی) در #قم رفته بودیم. هنوز صحبت گل نینداخته بود که متوجه نگاه ما بر روی دستش شد؛ دستی که به‌شدت می‌لرزید.
پیش از این‌که هر سوالی بپرسیم، تعریف کرد که در دوران ریاستش بر دیوان عالی کشور، پیش از اعدام های سال ۶۷ برای بازدید به زندان اوین رفته بود. از ما خواست تا نپرسیم که چه‌ها دیده و شنیده است؛ اما گفت که با اصرار از لاجوردی خواسته بود تا قفل در یک اتاق را باز کند.
دیگر فقط دستش نبود که می‌لرزید، تمام تنش تکان می‌خورد: در اتاق که باز شد، چند لحظه سیاهی مطلق بود، بعد چشم‌هایی دیدم، چندین جفت، که مثل چشم گربه در تاریکی می‌ درخشید. #لاجوردی توضیح داد که این‌ها بچه‌های زنان زندانی سر موضع است. کودکانی که یا در زندان به دنیا آمده بودند و یا در نوزادی به همراه مادر خود بازداشت شده بودند. لاجوردی گفت اینجا نگهشان داشته‌ایم تا پاک شوند و از زندانیان تاثیر نگیرند.
این دست برای این می‌لرزد که آن روز چشم و دهانم را بستم. این لرزش جزای من است در این دنیا.
پرسیدیم که چرا در مورد دیگر مسایل هنوز سکوت کرده است، پاسخ تکرار سکوت بود و جلسه‌یی که زودتر از موعد به‌پایان رسید».
بله!
لرزش قلب‌تان را جدی بگیرید! وگرنه به قول ”نرودا“
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی
امروز خطر کن
امروز کاری کن
-
#فرداي ما را در محيط هاي زير دنبال كنيد:
FardaeMaINTV.blogspot.com
Facebook/FardaeMa
@fardaemaINTV

Unknown

No comments:

Post a Comment

Instagram